کد مطلب:315078 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:465

رفتار عثمان در زمان خلافت
در كتب تمام مورخین اهل سنت از قبیل ابن خلدون، ابن خلكان، ابن اعثم كوفی، و نیز در صحاح ششگانه و كتب معتبر اهل سنت ثبت است، و هم چنین مسعودی در جلد اول «مروج الذهب» صفحه 435، ابن ابی الحدید در جلد اول «شرح نهج البلاغه» و دیگران چنین گفته اند:

زمانی كه عثمان به خلافت رسید، برخلاف سنت پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله و سیره ی شیخین رفتار نمود؛ در حالی كه به اتفاق نظر مورخین در مجلس شورای انتصابی عمر، عبدالرحمان بن عوف با او بر كتاب خدا و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و طریقه شیخین و این كه بنی امیه را بر مردم مسلط ننماید، بیعت نمود.

اولین موردی كه مورخین ثبت كرده اند و مفصل نوشته اند و مسعودی، محدث و مورخ معروف در «مروج الذهب» [1] ذكر نموده این كه:

عثمان خانه ای مجلل از سنگ و گچ و درهای ساج و سرو بنا كرد و اموال بسیاری جمع نمود. در زمان حیاتش بذل و بخشش های بی مورد و بی حساب به بنی امیه و دیگران نمود. از جمله خمس سرزمین های ارمنی نشین را - كه در زمان او فتح شده بود - به همراه یكصد هزار درهم از بیت المال به مروان ملعون واگذار كرد و چهارصد هزار درهم به عبدالله بن خالد، صد هزار درهم به حكم بن ابی العاص ملعون و رانده شده ی از طرف حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله و دویست هزار درهم به ابوسفیان از بیت المال واگذار نمود (چنانچه ابن ابی الحدید در صفحه 68 جلد اول شرح نهج البلاغه ثبت نموده) و روزی كه عثمان كشته شد در نزد خزانه دار شخصی خودش یك صد و پنجاه هزار دینار و دو كرور (دو میلیون) درهم وجه نقد بود، غیر از املاك او در وادی القری و حنین كه حدود یك صد هزار دینار



[ صفحه 210]



بود و نیز غیر از گاو، گوسفند و شتر كه خارج از حد و حساب داشت.

همین عمل او باعث شد كه تمام بزرگان بنی امیه و دیگران كه روی كار آورده بود، بیشتر از آنچه او داشت با غارت اموال مردم و بیت المال به دست آوردند.

این قبیل اعمال و جمع سرمایه ی فراوانی - علاوه بر قبح عقلی و نقلی، آن هم برای جانشین پیامبر خدا صلی الله علیه و آله - نه تنها برخلاف رأی پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله بوده؛ بلكه برخلاف طریقه رفقای خود - یعنی ابوبكر و عمر - هم بوده است كه در روز شورا ملتزم به رعایت آن شده بود.

مسعودی در جلد اول «مروج الذهب» ضمن بیان حالات عثمان می نویسد:

خلیفه دوم با پسرش عبدالله به حج رفت و خرج سفر آنها با رفت و برگشت، شانزده دینار شد.

عمر به پسرش گفت: ما در خرج سفر خود اسراف نمودیم.

دومین موردی كه همه مورخین نوشته اند این كه: عثمان بنی امیه ی بدكار را روی كار آورد و بر جان، مال و ناموس مردم مسلط نمود و افرادی را برخلاف رضای پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و شیخین به كار گماشت. از جمله عموی ملعونش حكم بن ابی العاص و پسرش مروان بن حكم را كه هر دو به شهادت تاریخ طرید و رانده شده از جانب پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله و مردود و ملعون به زبان آن حضرت بودند، بر مردم مسلط كرد.

فخر رازی، طبری، قرطبی، نیشابوری، سیوطی، شوكانی، آلوسی، ابن ابی حاتم، خطیب بغدادی، ابن مردویه، حاكم، مقریزی، بیهقی و دیگران از ابن عباس نقل نموده اند كه:

مراد از شجره ی ملعونه در قرآن مجید بنی امیه بودند. پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله آنها را در خواب به صورت بوزینه ها می دید كه منبر و محراب او را مورد تاخت و تاز قرار داده اند.



[ صفحه 211]



بعد از خواب جبرئیل فرود آمد و آیه ی 62 سوره بنی اسرائیل را نازل نمود كه: (و الشجرة الملعونة فی القرآن)؛ یعنی: «درخت لعنت شده در قرآن».

و خبر داد كه دین او را به تصرف خود درخواهند آورد.

مخصوصا فخر رازی از ابن عباس نقل می نماید كه از میان تمام بنی امیه پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله نام حكم بن ابی العاص را می برد.

حاكم نیشابوری در جلد چهارم «مستدرك» صفحه 487 و ابن حجر مكی در «الصواعق المحرقه» به نقل از حاكم در خبر صحیحی از پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله نقل می كند كه حضرتش فرمودند:

ان اهل بیتی سیلقون بعدی من امتی قتلا و تشریدا، و ان اشد قومنا لنا بغضا بنوامیة و بنوالمغیرة و بنومخزوم - و مروان بن الحكم كان طفلا - قال له النبی صلی الله علیه و آله: هو الوزغ بن الوزغ و الملعون بن الملعون.

به راستی كه خاندانم پس از من مبتلا به كشته شدن و تبعید می گردند، و به راستی كه بغض و دشمنی بنی امیه، بنی مغیره و بنی مخزوم از همه بیشتر است - مروان بن حكم در آن زمان طفل كوچكی بود - پیامبر اكرم به او فرمود: او وزغ فرزند وزغ است و لعنت شده فرزند لعنت شده است.

فخر رازی در جلد پنجم تفسیر كبیر خود ذیل آیه ی (و الشجرة الملعونة...) اشاره به قول عایشه می نماید كه به مروان گفت:

لعن الله اباك و انت فی صلبه فانت بعض من لعنه الله.

خداوند پدر تو را لعنت نمود در آن هنگام كه تو در صلب او بودی، پس تو جزئی از كسی هستی كه خداوند لعنت نمود (تو از گروهی هستی كه خداوند لعنت نمود).

مروان بن حكم طرید و رانده شده از جانب پیامبر خدا صلی الله علیه و آله، در زمان خلیفه



[ صفحه 212]



اول و دوم اجازه ورود به مدینه را نیافت، ولی وقتی عثمان خلیفه شد، برخلاف سیره و رفتار پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله به او اجازه ورود به مدینه را داد، و او و سایر بنی امیه را به دور خود جمع كرد و به ایشان بذل و بخشش نمود.

همین اعمال و رفتار او باعث شد تا خون مردم به جوش آید و خلیفه كشته شود. قطعا مسئول قتل و بدبختی او خودش بود كه در كارهای خود تجدیدنظر ننمود و به نصایح حضرت علی علیه السلام توجه نكرد و فریب اطرافیان خود را خورد تا عاقبت جان خویش را بر سر دوستی آنها نهاد.

محمد بن جریر طبری در صفحه 357 تاریخ خود نوشته است:

و قد رآی رسول الله صلی الله علیه و آله اباسفیان مقبلا علی حماره و معاویة یقود به و یزید ابنه یسوق به.

فقال صلی الله علیه و آله: لعن الله الراكب و القائد و السائق.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله اباسفیان را دید كه سوار الاغی شده است و معاویه از جلو و یزید پسرش از عقب حمار را می راندند.

پس پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: خداوند سوار شونده، جلودار و سوق دهنده ی این حمار را لعنت كند.

حال چگونه بوده است كه خلیفه سوم، لعنت شده های بر زبان پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را مورد احترام قرار داده و بلكه حكومت و امارت به آنها سپرده است. نه فقط ما از این اعمال خلیفه و بی فكری او تعجب می كنیم، بلكه علمای بزرگ اهل سنت مانند طبری و ابن اعثم كوفی نیز اظهار تعجب نموده اند كه چرا وقتی ابوسفیان در مجلس عثمان - در اوایل خلافتش - منكر اسلام و نزول وحی و جبرئیل شد، خلیفه او را نكشت و فقط به یك تغیر، قضیه را مسكوت گذاشت؛ در حالی كه به اتفاق نظر تمام مسلمانان، چنین ملعونی واجب القتل بوده است.

علاوه بر آنچه ذكر شد در خطبه ی 163 «نهج البلاغه» مولای متقیان علی علیه السلام



[ صفحه 213]



آمده و ابن ابی الحدید در «شرح نهج البلاغه» جلد دوم صفحه 482 به نقل از تاریخ طبری ضمن شرح خطبه آورده است كه:

بعضی از اصحاب و بزرگان از سرزمین های مختلف اسلامی خدمت حضرت علی علیه السلام رسیدند و آن حضرت را واسطه قرار دادند تا این كه آن حضرت به ملاقات خلیفه رفتند و او را نصیحت فراوان كردند و عواقب این كارها را به او تذكر دادند، تا آنجا كه به او فرمودند:

و انی أنشدك الله ان تكون امام هذه الامة المقتول: فانه كان یقال یقتل فی هذه الامة امام یفتح علیه القتل و القتال الی یوم القیامة.

من تو را به خدا قسم می دهم كه مبادا كاری كنی تا به عنوان خلیفه این مردم كشته شوی، به راستی كه گفته می شود كه پیشوای این امت كشته خواهد شد به واسطه كشته شدن او كشتن خلیفه و كشتار تا روز قیامت رسم و عادی می شود.

عجیب آن كه به جای پذیرش نصایح خیرخواهانه حضرت علی علیه السلام، بلافاصله مردم را جمع كرد و طوری برایشان صحبت كرد كه نه تنها مرهمی بر زخم های مردم نبود؛ بلكه مردم رنجیده تر و خشمگین تر شدند.

هم چنین گروهی از اصحاب پیامبر را - كه معترض بودند، به سختی تنبیه كرد، به طوری كه غالبا مردند، یا ناتوان و علیل گشتند. از جمله ی آنها عبدالله بن مسعود حافظ، قاری، نگهبان، كاتب قرآن و حتی مورد احترام خلیفه اول و دوم و مورد مشورت آنها بود.

خلیفه تمام قرآن ها را جمع كرد، از جمله قرآن ابن مسعود را به زور از خانه اش گرفت و تمام قرآن ها - از جمله قرآن ابن مسعود - را سوزاند (!!) و بالاخره به غلامانش دستور داد او را آن قدر زدند تا پس از سه روز از دنیا رفت.



[ صفحه 214]



ابن ابی الحدید در «شرح نهج البلاغه» جلد اول صفحات 67 و 226 به تفصیل این وقایع را بیان نموده است.

رفتار عثمان با عمار یاسر، آن صحابی خاص پیامبر كه در فضیلت، تقوی و عظمت مشهور بود و مضروب ساختن او در «مروج الذهب» مسعودی جلد اول صفحه 437 آمده است.

هم چنین رفتار او با ابوذر غفاری، محبوب پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و صحابی خاص ایشان و نیز تبعید او به ربذه ی بی آب و علف در كتب معتبر اهل سنت ضبط شده است.

حافظ ابونعیم اصفهانی در صفحه 162 جلد اول كتاب «حلیة الأولیاء» با اسناد خود از ابوذر نقل می كند كه گفت: خدمت پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله ایستاده بودم، آن حضرت به من فرمود:

انت رجل صالح و سیصیبك بلاء بعدی.

قلت: فی الله؟

قال: فی الله.

قلت: مرحبا بامر الله.

تو مرد شایسته ای هستی و به زودی پس از من بلا و مصیبتی بر تو وارد خواهد شد.

گفتم: آیا در راه خداست؟

فرمود: بلی در راه خدا.

گفتم: امر الهی گوارا و دلنشین است.

عجیب است كه اهل سنت از طرفی حدیث نقل می كنند كه پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله فرمود:

«تمام اصحاب من حكم ستارگان را دارند، از هر یك از آنها پیروی نمایید راه هدایت یافته اید».



[ صفحه 215]



از طرف دیگر با برجسته ترین اصحاب پاك پیامبر خدا صلی الله علیه و آله این چنین ظلم و خشونت می نمایند، تا كشته می شود به جرم آن كه چرا حقایق را بر مردم آشكار نموده و چرا بر اعمال خلیفه معترض گشته است.


[1] مروج الذهب ج 1 ص 433.